arrowhead, point of a spear, bolt, shaft
نوک پیکان زهرین بود.
The tip of the arrowhead was poisonous.
پرتاب یک پیکان
the projection of a bolt
arrow, pointer
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
لطفاً در جهت پیکان (فلش) حرکت کنید.
Please follow the direction of the arrow.
پیکان روی نقشه راه نزدیکترین پمپ بنزین را نشان میداد.
The pointer on the map showed the way to the nearest gas station.
Peykan
او یک پیکان کلاسیک را در گاراژ خود بازسازی کرد.
He restored a classic Peykan in his garage.
پیکان نماد افتخار خودروسازی ایران بود.
The Peykan was a symbol of Iranian automotive pride.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «پیکان» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/پیکان