to bite, to pinch, to snap, to gnash, to nibble, to fret, to nip, to sting, to gnaw, to sink one's teeth into, to bite off
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
سگ دستم را گاز گرفت.
The dog snapped at my hand.
اوربایت او گاز گرفتن برخی غذاها را برای او دشوار میکرد.
Her overbite made it difficult for her to bite into certain foods.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «گاز گرفتن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/گاز گرفتن