sphere, ball, bead, puck, pellet, marble
sphere
ball
bead
puck
pellet
marble
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
گوی به سرش خورد و او را به بیمارستان بردند.
He was beaned by a ball and was taken to the hospital.
گوی به اندازهی کافی قوس نداشت.
The ball didn't have enough of a loft.
او گوی را به طرف من پرتاب کرد.
He pegged the ball to me.
با کلیک بر روی هر مترادف یا متضاد، معنی آن را مشاهده کنید.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «گوی» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/گوی