pregnant, gravid, with child, in the family way, impregnant, expectant, expecting, knocked up
برآمدگی شکم زن آبستن
the bulge of a pregnant woman's stomach
او را آبستن کرد.
He got her with child.
مجازی fraught, enwomb, parturient, filled, peplete
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
آینده آبستن حوادث خطرناکی است.
The future is fraught with dangerous events.
ماه آبستن نزدیک است.
The peplete month is near.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «آبستن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/آبستن