pregnant, parturient, expecting, gravid, with child, big with child, expectant, knocked up, in the family way
برخی از زنان باردار خاکخوری میکنند.
Some pregnant women engage in geophagy.
این مادر باردار تحت عمل سزارین قرار گرفت.
The expectant mother underwent a caesarian birth.
loaded, bearing fruit, fruiter, charged, weighed down
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
خطوط تلفنی ما بیش از ظرفیتش باردار شده است.
Our telephone lines are overloaded.
تحرک ذرهی باردار
mobility of a charged particle
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «باردار» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/باردار