آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: سه‌شنبه ۱۴ مرداد ۱۴۰۴

    تار به انگلیسی

    معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

    اسم
    فونتیک فارسی / taar /

    cord, strand, fibre, yarn, seta, hair, cheat-, scoto-, trich-

    cord

    strand

    fibre

    yarn

    seta

    hair

    cheat-

    scoto-

    trich-

    رشته‌ی باریک

    تار صوتی

    vocal cord

    این هنرمند هر تار مویین را با جزئیات دقیق نقاشی کرد.

    The artist painted each strand of hair with meticulous detail.

    صفت
    فونتیک فارسی / taar /

    dim, murky, misty, cloudy, somber, blurred, opaque, fuzzy, filmy, vague, indistinct, obscure, tenebrous

    dim

    murky

    misty

    cloudy

    somber

    blurred

    opaque

    fuzzy

    filmy

    vague

    indistinct

    obscure

    tenebrous

    تیره و تاریک

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری

    عکسی که انداختی تار است.

    The picture you took is blurred.

    سایه‌ای تار از روی دیوار عبور کرد.

    A dim shadow moved across the wall.

    صفت
    فونتیک فارسی / taar /

    dim-sighted, bleary-eyed, half-blind, weak-eyed, purblind

    dim-sighted

    bleary-eyed

    half-blind

    weak-eyed

    purblind

    چشم کم‌سو

    دید تار او خواندن متن ریز را دشوار می‌کرد.

    Her dim-sighted vision made it difficult to read the fine print.

    او پس‌از کار کردن تا دیروقت شب، با چشمانی تار به نظر می‌رسید.

    He looked bleary-eyed after working late into the night.

    اسم
    فونتیک فارسی / taar /

    موسیقی string, cord

    string

    cord

    سیم

    تار گیتار در طول کنسرت پاره شد.

    The guitar string broke during the concert.

    او تارهای قدیمی چنگ خود را تعویض کرد.

    She replaced the old cords on her harp.

    اسم
    فونتیک فارسی / taar /

    موسیقی tar

    tar

    نوعی ساز

    او توانست ظرف چند ماه تار بنوازد.

    He learned to play the tar in just a few months.

    تار یک ساز زهی سنتی ایرانی است.

    The tar is a traditional Persian string instrument.

    اسم
    فونتیک فارسی / taar /

    woof, weft

    woof

    weft

    رشته‌های عمود بر پود در بافندگی

    او هنگام بافت فرش، به‌دقت نخ‌های تار را شمرد.

    She carefully counted the woof threads while weaving the carpet.

    نخ‌های تار و پود باید به‌طور محکم بافته شوند تا شکاف‌ها ایجاد نشوند.

    The weft and warp must be woven tightly to prevent gaps.

    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد تار

    با کلیک بر روی هر مترادف یا متضاد، معنی آن را مشاهده کنید.

    متضاد:
    روشن شفاف
    مترادف:
    تاریک تیره ظلمانی مظلم

    سوال‌های رایج تار

    تار به انگلیسی چی می‌شه؟ (ساز موسیقی ایرانی)

    کلمه‌ی «تار» در زبان انگلیسی، زمانی که به ساز موسیقی ایرانی اشاره دارد، به همان صورت Tar نوشته می‌شود. این واژه به‌عنوان یک اسم خاص به‌کار می‌رود و معمولاً نیازی به ترجمه‌ی دیگر ندارد، چون نام رسمی این ساز در متون موسیقی‌شناسی بین‌المللی نیز Tar است.

    تار، ساز موسیقی سنتی ایرانی، یکی از نمادهای اصلی موسیقی کلاسیک ایران است. این ساز زهی-مضرابی، با صدای غنی و گیرای خود، جایگاهی ویژه در موسیقی دستگاهی دارد و در طول قرون گذشته، نقشی محوری در شکل‌گیری و انتقال ردیف موسیقی ایرانی ایفا کرده است.

    ساختار فیزیکی تار شامل یک کاسه‌ی طنینی دوبخشی از چوب توت، دسته‌ای از چوب گردو، پرده‌هایی ابریشمی یا نایلونی، و شش سیم فلزی است که به‌صورت جفت‌جفت کوک می‌شوند. سطح کاسه با پوست نازکی (اغلب از پوست بره) پوشیده شده و صدای ساز با مضرابی کوچک (معمولاً از جنس برنج یا پلاستیک) تولید می‌شود. نوازنده با انگشتان دست چپ روی دسته‌ی ساز نت‌ها را می‌گیرد و با مضراب در دست راست به سیم‌ها ضربه می‌زند.

    تار در اجرای موسیقی سنتی ایرانی، به‌ویژه در قالب‌های بداهه‌نوازی، تصنیف، پیش‌درآمد و چهارمضراب، حضوری پررنگ دارد. این ساز با قابلیت بیان احساسات عمیق انسانی مانند غم، شادی، دلتنگی و عرفان، مورد توجه بسیاری از هنرمندان و شنوندگان قرار گرفته است. از سوی دیگر، تار به دلیل توانایی در اجرای ظریف‌ترین ریزه‌کاری‌های ملودیک، یکی از پیچیده‌ترین سازهای زهی محسوب می‌شود.

    تار نه تنها ساز محبوب موسیقی‌دانان سنتی ایران است، بلکه در موسیقی آذربایجان، ارمنستان و برخی مناطق آسیای مرکزی نیز شکل‌هایی از آن دیده می‌شود. البته فرم، تعداد سیم‌ها، و تکنیک نواختن در این مناطق ممکن است با تار ایرانی متفاوت باشد. در ایران، این ساز با اساتیدی همچون میرزا عبدالله، درویش‌خان، علی‌اکبر شهنازی، جلیل شهناز، محمدرضا لطفی، حسین علیزاده و بسیاری دیگر به اوج خود رسیده است.

    «تار» تنها یک ساز نیست؛ بلکه حامل نوعی بیان فرهنگی، فلسفی و احساسی است که ریشه در تاریخ، شعر و روح ملت ایران دارد. صدای تار، به‌سان سخنی بی‌کلام، در دل و جان شنونده طنین‌انداز می‌شود و او را به سفری درونی و معنوی دعوت می‌کند.

    تار به انگلیسی چی می‌شه؟ (نخ نازک، رشته یا تار مو)

    کلمه‌ی «تار» وقتی به معنای نخ نازک، رشته یا تار مو به کار می‌رود، در زبان انگلیسی معادل‌هایی چون strand، thread و گاهی fiber دارد. انتخاب دقیق واژه بستگی به زمینه‌ی استفاده دارد:

    کلمه‌ی «تار» در معنای رشته‌ای نازک و باریک از ماده، به جنبه‌های ظریف، انعطاف‌پذیر و گاه شکننده‌ی اشیاء یا ساختارها اشاره دارد. این مفهوم می‌تواند در توصیف ساختارهای فیزیکی همچون تار مو، نخ پارچه، یا حتی تارهای عصبی در بدن انسان به کار رود. در زبان انگلیسی، واژه‌ی strand غالباً برای این منظور استفاده می‌شود.

    برای مثال، هنگامی که می‌گوییم «یک تار مو بر روی لباس بود»، در انگلیسی گفته می‌شود: There was a strand of hair on the shirt. در این‌جا، «strand» نشان‌دهنده‌ی واحدی باریک و منفرد از یک مجموعه‌ی بزرگ‌تر است. این واژه با حالتی بصری و حسی، به‌خوبی ماهیت نازک و ظریف آنچه توصیف می‌شود را منتقل می‌کند.

    از نظر علمی و کاربردی، شناخت تارها در صنایع مختلف اهمیت زیادی دارد. در صنعت نساجی، کیفیت نخ‌ها (یا همان تارها) نقش مهمی در بافت پارچه و استحکام آن دارد. همچنین در علم زیست‌شناسی، «تارهای عضلانی» یا «تارهای عصبی» (nerve fibers) از ساختارهای کلیدی بدن هستند که وظایف حیاتی را بر عهده دارند.

    در ادبیات نیز «تار» می‌تواند نقش استعاری پیدا کند؛ مثلاً گفته می‌شود «تارهای خیال»، یا «تار و پود زندگی»، که در اینجا، رشته‌های ظریف به مفاهیمی چون احساس، اندیشه یا سرنوشت انسان نسبت داده می‌شود. این کاربرد شاعرانه، نشان‌دهنده پیوند معنای فیزیکی و معنوی این کلمه در فرهنگ‌هاست.

    مفهوم «تار» با وجود سادگی ظاهری‌اش، در زندگی روزمره، صنعت، هنر و زبان نقشی عمیق دارد. از یک موی ریخته‌شده گرفته تا رشته‌ای درهم‌تنیده در پارچه یا سیمی در مدار، هر «تار» بخشی از یک کلیت بزرگ‌تر است و اغلب در عین ظرافت، پایه‌ای حیاتی برای ساختارهای پیچیده‌تر به شمار می‌رود.

    ارجاع به لغت تار

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «تار» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/تار

    لغات نزدیک تار

    • - تادیه کردن
    • - تاذی
    • - تار
    • - تار آماس
    • - تار آوا
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    humanistic humanities humongous hunch hydration hypothetically ideally trick turban micromanagement hepatitis orange juice lowboy evolutionist aft رغبت مذمت کردن مذاب ذوب شدن ذوب کردن قلابچه‌ماهی چرم‌ماهی گورخرماهی فیل‌ماهی اعتلا اولویت‌بندی کردن پرآب تهاتر کردن جنوب شرقی جوی
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.