امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

روشن به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

منور

فونتیک فارسی

roshan
صفت
bright, lit, lighted, light, luminous, vivid, shiny, rosy, well-lit, shining, radiant, lambent

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

- روز روشن و آفتابی بود.

- It was a bright sunny day.

- تالار توسط لامپ‌های کوچک برقی روشن شده بود.

- The hall was lit with little electrics.
درحال کار

فونتیک فارسی

roshan
صفت
running, working, turned on, operating on, switched on

- باید بررسی کنم که چراغ‌های روشن خودرو به درستی کار می‌کنند یا خیر.

- I need to check if the running lights on the car are functioning properly.

- موتور روشن صدای آرامی تولید می‌کرد.

- The working engine produced a smooth sound as it idled.
مشتعل

فونتیک فارسی

roshan
صفت
on fire, burning, flaring (up), alight, flaming, combusting, blazing, ablaze

- آن‌ها دور آتش بزرگ روشن رقصیدند و از گرما لذت بردند.

- They danced around the flaming bonfire, enjoying the warmth.

- آتش روشن در اردوگاه، جنگل تاریک را روشن کرد.

- The flaring campfire illuminated the dark woods.
کم‌رنگ

فونتیک فارسی

roshan
صفت
pastel, light, bright

- چشمان او آبی روشن بود.

- Her eyes were bright blue.

- کلاه پری کرم روشن بود.

- Pari's hat was light cream.

- (دارای) رنگ روشن

- light-colored
صاف

فونتیک فارسی

roshan
صفت
clear, cloudless, lucid, fair, serene, pellucid, limpid, unobscured, translucent

- آسمان روشن بود و به ما اجازه می‌داد تا ستاره‌ها را که به‌زیبایی می‌درخشیدند را ببینیم.

- The sky was clear, allowing us to see the stars twinkling brightly.

- در دریاچه‌ی روشن، تصویر آسمان به‌طور کامل واضح بود.

- On the unobscured lake, the reflection of the sky was perfectly clear.
آشکار، واضح

فونتیک فارسی

roshan
صفت
clear, manifest, explicit, plain, obvious, accurate, distinct, specific, intelligible, articulate, precise, unambiguous, clear-cut, well-defined, perspicuous

- تصویر واضح و روشن

- a well-defined picture

- هدف‌های پروژه روشن و به‌خوبی تعریف شده‌اند.

- The goals of the project are clear and well-defined.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد روشن

  1. مترادف:
    مشعشع منور نورانی نوردار
    متضاد:
    تاریک تیره مبهم ناگویا کدر غیر شفاف
  1. مترادف:
    آشکار بارز بدیهی صریح عیان قطعی مبرهن محقق مشخص مشهود معلوم معین واضح واضح
  1. مترادف:
    کوک
  1. مترادف:
    گویا
  1. مترادف:
    براق تابان جلی رخشان متجلی
  1. مترادف:
    زلال شفاف

ارجاع به لغت روشن

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «روشن» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/روشن

لغات نزدیک روشن

پیشنهاد بهبود معانی