فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

روشن به انگلیسی

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

منور

فونتیک فارسی

roshan
صفت

bright, lit, lighted, light, luminous, vivid, shiny, rosy, well-lit, shining, radiant, lambent

روز روشن و آفتابی بود.

It was a bright sunny day.

تالار توسط لامپ‌های کوچک برقی روشن شده بود.

The hall was lit with little electrics.

درحال کار

فونتیک فارسی

roshan
صفت

running, working, turned on, operating on, switched on

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

باید بررسی کنم که چراغ‌های روشن خودرو به درستی کار می‌کنند یا خیر.

I need to check if the running lights on the car are functioning properly.

موتور روشن صدای آرامی تولید می‌کرد.

The working engine produced a smooth sound as it idled.

مشتعل

فونتیک فارسی

roshan
صفت

on fire, burning, flaring (up), alight, flaming, combusting, blazing, ablaze

آن‌ها دور آتش بزرگ روشن رقصیدند و از گرما لذت بردند.

They danced around the flaming bonfire, enjoying the warmth.

آتش روشن در اردوگاه، جنگل تاریک را روشن کرد.

The flaring campfire illuminated the dark woods.

کم‌رنگ

فونتیک فارسی

roshan
صفت

pastel, light, bright

چشمان او آبی روشن بود.

Her eyes were bright blue.

کلاه پری کرم روشن بود.

Pari's hat was light cream.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

(دارای) رنگ روشن

light-colored

صاف

فونتیک فارسی

roshan
صفت

clear, cloudless, lucid, fair, serene, pellucid, limpid, unobscured, translucent

آسمان روشن بود و به ما اجازه می‌داد تا ستاره‌ها را که به‌زیبایی می‌درخشیدند را ببینیم.

The sky was clear, allowing us to see the stars twinkling brightly.

در دریاچه‌ی روشن، تصویر آسمان به‌طور کامل واضح بود.

On the unobscured lake, the reflection of the sky was perfectly clear.

آشکار، واضح

فونتیک فارسی

roshan
صفت

clear, manifest, explicit, plain, obvious, accurate, distinct, specific, intelligible, articulate, precise, unambiguous, clear-cut, well-defined, perspicuous

تصویر واضح و روشن

a well-defined picture

هدف‌های پروژه روشن و به‌خوبی تعریف شده‌اند.

The goals of the project are clear and well-defined.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد روشن

  1. مترادف:
    مشعشع منور نورانی نوردار
    متضاد:
    تاریک تیره مبهم ناگویا کدر غیر شفاف
  1. مترادف:
    آشکار بارز بدیهی صریح عیان قطعی مبرهن محقق مشخص مشهود معلوم معین واضح واضح
  1. مترادف:
    کوک
  1. مترادف:
    گویا
  1. مترادف:
    براق تابان جلی رخشان متجلی
  1. مترادف:
    زلال شفاف

ارجاع به لغت روشن

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «روشن» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/روشن

لغات نزدیک روشن

پیشنهاد بهبود معانی