آخرین به‌روزرسانی:

معین به انگلیسی

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

صفت
فونتیک فارسی / mo'ayyan /

fixed, determined, known, specified, determinate, determinable, certain, given, set, definite, distinct, delimited, determinative, decided, stated

مشخص، معلوم، تعیین‌شده

تاریخ معین

a definite date

دگرسانی‌های معین بین حیوانات

the determinate differences among animals

نمونه‌جمله‌های بیشتر

رئیس، مزد هر کارگر را معین می‌کند.

The boss fixes each worker's wage.

در تاریخ معین

at a given date

صفت
فونتیک فارسی / mo'in /

helping, supporter, definite, assistant, adjutant, accessory, auxiliary

یاری‌رسان، یاور، کمک‌رسان، کمکی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

دوست معین من

my supporter friend

او خانواده‌ی معینی دارد

he has a helping family

صفت
فونتیک فارسی / mo'in /

auxiliary verb

فعل معین

چطور از معین بهتر استفاده کنیم؟

How to use auxiliary verb better?

این یک معین است

It is an auxiliary verb

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد معین

  1. مترادف:
    آشکار روشن مشخص معلوم مقرر منصوب نهاده
    متضاد:
    نامعین
  1. مترادف:
    دستیار مددکار معاضد همدست یار

ارجاع به لغت معین

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «معین» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/معین

لغات نزدیک معین

پیشنهاد بهبود معانی