spectator, viewer, bystander, audience, onlooker
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
تماشاچیان برای او کف زدند.
the spectators cheered him
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «تماشاچی» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/تماشاچی