grandfather, ancestor, forerunner, forefather, forebear, progenitor, genitor, great-grandfather
براساس فرضیهی گاستورا، همهی حیوانات از یک جد مشترک تکامل یافتهاند.
According to the gastraea hypothesis, all animals evolved from a common ancestor.
جدم خانهای را که من در آن بزرگ شدم، ساخت.
My grandfather built the house I grew up in.
endeavour, seriousness, effort
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
جد او در این پروژه نشاندهندهی تعهدش بود.
Her endeavour in the project showed her dedication.
او با جد صحبت کرد که توجه را جلب کرد.
He spoke with a seriousness that commanded attention.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «جد» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/جد