فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.

خراب به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

فاسد

فونتیک فارسی

kharaab
صفت
bad, rotten, unsound, stale, decaying, decayed, spoiled, dirty, heavy, foul

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

- بوی میوه‌های خراب تمام آشپزخانه را پر کرده بود.

- The smell of rotten fruit filled the kitchen.

- غذای خراب در یخچال باید سریعاً دور انداخته می‌شد.

- The spoiled food in the fridge needed to be thrown out immediately.
دارای انحراف اخلاقی

فونتیک فارسی

khraab
صفت
lewd, deviant, loose, promiscuous, vicious, faulty, dissipated, fallen, faulty, corrupt, offending, blemished, wicked

- رفتار خراب او در بار منجر به درگیری شد.

- His lewd behavior at the bar led to a confrontation.

- این رمان به بررسی زندگی کسانی می‌پردازد که سبک زندگی خرابی دارند و هنجارهای اجتماعی را به چالش می‌کشند.

- The novel explores the lives of those living a deviant lifestyle, challenging societal norms.
ازکارافتاده

فونتیک فارسی

kharaab
صفت
broken (down), defective, damaged, derelict, out of order, dud, kaput, botched, phut, diseased, awry, bungled, bust, disrepair, out of commission

- فروشگاه فراخوانی برای اسباب‌بازی‌های خراب صادر کرد.

- The store issued a recall for the defective toys.

- دستگاه خراب بیشتر از ارزشش دردسر داشت.

- The broken-down machine was more trouble than it was worth.
ویران

فونتیک فارسی

kharaab
صفت
ruined, destroyed, demolished, broken down, malformed, dilapidated, flyblown

- آن‌ها شهر خراب را پس‌از جنگ کاوش کردند.

- They explored the ruined city after the war.

- ساختمان خراب یادآور تلخ از زلزله بود.

- The destroyed building was a stark reminder of the earthquake.
بسیار ناراحت

فونتیک فارسی

kharaab
صفت
dejected, down cast, screwed up, depressed, miserable, blue, bad, black, down

- او درحالی‌که از جلسه دور می‌شد، افسرده به نظر می‌رسید.

- He looked dejected as he walked away from the meeting.

- او سعی کرد با فیلمی خنده‌دار، دوست خرابش را شاد کند.

- She tried to cheer up her depressed friend with a funny movie.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد خراب

  1. مترادف:
    صفت
    متضاد:
    آباد
  1. مترادف:
    مخروب منهدم ناآباد ویرانه ویران

ارجاع به لغت خراب

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «خراب» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/خراب

لغات نزدیک خراب

پیشنهاد بهبود معانی