فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

دلمه به انگلیسی

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

(آشپزی) نوعی غذا با گوشت برنج و لپه که داخل برگ مو یا برگ کلم پیچیده می‌شود

فونتیک فارسی

dolme
اسم

dolmeh, dolma

دخترم عاشق دلمه است

my daughter loves Dolmeh

مامانم خوب دلمه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پزد

my mom is good at cooking Dolmeh

لخته‌شده، منعقد، منجمد

فونتیک فارسی

dalame
صفت

clotted, congealed, clot, clabbered, scab, thickened

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

خون دلمه‌شده

clotted blood

سرکه موجب دلمه بستن شیر می‌شود.

Vinegar causes milk to curdle.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد دلمه

  1. مترادف:
    بسته منجمد منعقد

ارجاع به لغت دلمه

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «دلمه» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/دلمه

لغات نزدیک دلمه

پیشنهاد بهبود معانی