آخرین به‌روزرسانی:

دلمه به انگلیسی

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

اسم
فونتیک فارسی / dolme /

dolmeh, dolma

(آشپزی) نوعی غذا با گوشت برنج و لپه که داخل برگ مو یا برگ کلم پیچیده می‌شود

دخترم عاشق دلمه است

my daughter loves Dolmeh

مامانم خوب دلمه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پزد

my mom is good at cooking Dolmeh

صفت
فونتیک فارسی / dalame /

clotted, congealed, clot, clabbered, scab, thickened

لخته‌شده، منعقد، منجمد

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

خون دلمه‌شده

clotted blood

سرکه موجب دلمه بستن شیر می‌شود.

Vinegar causes milk to curdle.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد دلمه

  1. مترادف:
    بسته منجمد منعقد

ارجاع به لغت دلمه

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «دلمه» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/دلمه

لغات نزدیک دلمه

پیشنهاد بهبود معانی