infectious, contagious, catching, epizootic
infectious
contagious
catching
epizootic
بیماریهای ساری
Infectious diseases
خندهی ساری
infectious laughter
saree, sari
saree
sari
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
این ساری رشتههایی از جنس طلا دارد
This sari had gold strands
ساری قرمز
a red sari
Sari
Sari
(از اینجا) تا ساری دور است؟
Is it far to Sari?
او در ساری زندگی میکند
he lives in Sari
communicable
communicable
sari or saree
sari or saree
با کلیک بر روی هر مترادف یا متضاد، معنی آن را مشاهده کنید.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «ساری» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/ساری