فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

سرخ کردن به انگلیسی

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

در روغن پختن

فونتیک فارسی

sorkh kardan
فعل متعدی

to fry, to brown, to saute, to toast, to stir-fry

سیب‌زمینی سرخ‌کرده

fried potatoes

پیاز را سرخ کن

fry the onion

به ویژه از شرم و غیره
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد سرخ کردن

  1. مترادف:
    به رنگ‌سرخ درآوردن
  1. مترادف:
    تفت دادن برشته کردن

ارجاع به لغت سرخ کردن

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «سرخ کردن» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/سرخ کردن

لغات نزدیک سرخ کردن

پیشنهاد بهبود معانی