با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

سرما به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

سردی

فونتیک فارسی

sarmaa
اسم
cold (weather), coldness, chill, frigidity, nippiness, chim-, cryo-, psychro-

- سرتاسر بدنم احساس سرما می‌کردم.

- I felt cold all over my body.

- انگشتانم از شدت سرما بی‌حس شده بودند.

- My fingers were benumbed by the extreme cold.

- سرما فلزات را منقبض می‌کند.

- Cold contracts metals.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد سرما

ارجاع به لغت سرما

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «سرما» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/سرما

لغات نزدیک سرما

پیشنهاد بهبود معانی