آخرین به‌روزرسانی:

سرما به انگلیسی

معنی و نمونه‌جمله‌ها

سردی

فونتیک فارسی

sarmaa
اسم

cold (weather), coldness, chill, frigidity, nippiness, chim-, cryo-, psychro-

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

سرتاسر بدنم احساس سرما می‌کردم.

I felt cold all over my body.

انگشتانم از شدت سرما بی‌حس شده بودند.

My fingers were benumbed by the extreme cold.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

سرما فلزات را منقبض می‌کند.

Cold contracts metals.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد سرما

  1. مترادف:
    برد برودت خنکی زمهریر سردی سوز یخبندان
    متضاد:
    گرما

ارجاع به لغت سرما

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «سرما» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/سرما

لغات نزدیک سرما

پیشنهاد بهبود معانی