آخرین به‌روزرسانی:

سفارت به انگلیسی

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

اسم
فونتیک فارسی / sefaarat /

embassage, ambassador's rank or position or term of office

شغل سفیر

سفارت در کشور خارجی مملو از چالش و موفقیت بود.

The ambassador's term in the foreign country was filled with challenges and successes.

سفارت او در برلین ده سال ادامه داشت.

His term as ambassador to Berlin lasted ten years.

اسم
فونتیک فارسی / sefaarat /

legation, embassy

ساختمان سفارت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

یادداشت سیاسی سفارت ایتالیا

a diplomatic note from the Italian Embassy

بخش بازرگانی سفارت فرانسه

the commercial section of the French Embassy

نمونه‌جمله‌های بیشتر

آنان کوشیدند بسته شدن سفارت را کم‌اهمیت جلوه دهند.

They tried to downplay the importance of the embassy's closing.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد سفارت

  1. مترادف:
    ایلچیگری
  1. مترادف:
    رسالت میانجیگری
  1. مترادف:
    قنسولگری سفارت‌خانه

ارجاع به لغت سفارت

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «سفارت» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/سفارت

لغات نزدیک سفارت

پیشنهاد بهبود معانی