ادبی silver, made of silver, silvern, silvery, fair, argent, silver white
سطح مهتابپوشیدهی دریاچهی سیمین
the moonlit surface of the silvery lake
پارچهی سیاه با تارهای سیمین
black cloth shot with silver thread
(feminine proper noun) Seemin
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
باورم نمیشود سیمین مسابقه را برنده شد.
I can't believe Seemin won the race.
دیروز سیمین را در کتابخانه دیدم.
I met Seemin at the library yesterday.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «سیمین» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/سیمین