to grow into a habit, to become customary, to become a habit, to become a predilection
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
چند هفته طول کشید تا ورزش عادت شود.
It took a few weeks for exercise to become a habit.
او امیدوار است که مطالعهی روزانه بهزودی عادت شود.
She hopes reading daily will soon to become customary.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «عادت شدن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/عادت شدن