امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

عصبی به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

وابسته به عصب

فونتیک فارسی

asabi
صفت
nervous, nervine, neural

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

- این زهر سیستم عصبی را مورد حمله قرار می‌دهد.

- This venom attacks the nervous system.

- شیارک عصبی

- neural groove
خشمگین، عصبانی

فونتیک فارسی

asabi
صفت
مجازی nervous, tense, high-strung, up-tight, touchy, overwrought, jumpy, wound up, edgy, uptight, tensed up, ruffled, wired, quick tempered, hyper, screwed up, twittery, ill tempered, choleric, truculent, overstrung, highly strung, irascible, jittery

- کودک عصبی تمام شب دندان قروچه کرد.

- The nervous child grated his teeth all night.

- خنده‌ی عصبی

- a nervous laugh
عامیانه twitchy, spacy, up-tight, uptight, wired
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد عصبی

  1. مترادف:
    آتشی‌مزاج تند تندخو خشم‌آلود خشمگین عصبانی قهرآلود
    متضاد:
    آرام سلیم

ارجاع به لغت عصبی

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «عصبی» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/عصبی

لغات نزدیک عصبی

پیشنهاد بهبود معانی