آخرین به‌روزرسانی:

مرز به انگلیسی

معنی

فونتیک فارسی / marz /

border, borderland, bound, boundary, compass, anus, confines, demarcation, demarkation, divide, division, edge, edging, end, frontier, limit, march, outpost, pale, periphery, rand, terminus, verge

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد مرز

  1. مترادف:
    ثغر حد حدود سامان سرحد قلمرو کرانه
    متضاد:
    متن
  1. مترادف:
    حاشیه لبه هامش
    متضاد:
    بوم
  1. مترادف:
    خطه ناحیه
  1. مترادف:
    زمین خاک
  1. مترادف:
    بوزه شراب

ارجاع به لغت مرز

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «مرز» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/مرز

لغات نزدیک مرز

پیشنهاد بهبود معانی