آخرین به‌روزرسانی:

مرز به انگلیسی

معنی

فونتیک فارسی

marz

border, borderland, bound, boundary, compass, anus, confines, demarcation, demarkation, divide, division, edge, edging, end, frontier, limit, march, outpost, pale, periphery, rand, terminus, verge

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد مرز

  1. مترادف:
    ثغر حد حدود سامان سرحد قلمرو کرانه
    متضاد:
    متن
  1. مترادف:
    حاشیه لبه هامش
    متضاد:
    بوم
  1. مترادف:
    خطه ناحیه
  1. مترادف:
    زمین خاک
  1. مترادف:
    بوزه شراب

ارجاع به لغت مرز

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «مرز» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/مرز

لغات نزدیک مرز

پیشنهاد بهبود معانی