to scan, to eye, to look, to glance, to ogle, to view, to peep, to peek, to behold, to glimpse
هیچکس جرئت نگاه کردن به چشمان تیمور را نداشت.
No one dared to look Teymoor in the eye.
با واهمه به آینده نگاه کردن
to view the future with fear
to watch, to observe
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
او همیشه وقتی برنامهی مورد علاقهاش پخش میشود، نگاه میکند.
He always watches when his favorite show is on.
ما اغلب ستارهها را در شب نگاه میکنیم.
We often observe the stars at night.
to check, to examine
لطفاً بهروزرسانیها را نگاه کنید.
Please check for any updates.
من باید نگاه کنم که آیا فروشگاه باز است یا خیر.
I need to check if the store is open.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «نگاه کردن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/نگاه کردن