synchronism, contemporaneity, simultaneity, synchronization, coincidence, conjunction, contemporaneousness, synchronicity, synchrony
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
رقصندگان در همزمانی بینقصی با موسیقی حرکت کردند.
The dancers moved in perfect synchronism with the music.
ارکستر در همزمانی صحیحی مینواخت و صدایی هماهنگ ایجاد میکرد.
The orchestra played in perfect synchronism, creating a harmonious sound.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «همزمانی» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/همزمانی