فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

وارد به انگلیسی

همچنین در حالت جمع معنای اول می‌توان از واردین، واردها و واردات استفاده کرد.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

فردی که وارد می‌شود

فونتیک فارسی

vaared
اسم

arriving, entrant, one who enters, incomer

هر واردشونده باید قبل‌از شروع رویداد فرم ثبت‌نام را تکمیل کند.

Each entrant must complete the registration form before the event starts.

هر واردشونده‌ای داستان‌ها و تجربیات جدیدی به ارمغان می‌آورد.

Every arriving brings new stories and experiences.

مطلع

فونتیک فارسی

vaared
صفت

well-versed, versed, well-informed, informed, into, knowledgeable, skilled, conversant, expert, erudite

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

او به آخرین روندهای فناوری وارد است.

She is well-informed about the latest technology trends.

او به ادبیات باستانی وارد است.

She is well-versed in classical literature.

به‌جا

فونتیک فارسی

vaared
صفت

well-founded, apropose, fitting, apposite, to the point, germane, pertinent, relevant

سوالات او وارد بود و درک او از موضوع را نشان داد.

Her questions were apropose and demonstrated her understanding of the topic.

تجربه‌ی او باعث شد که نظراتش به‌ویژه برای این بحث وارد باشد.

His experience made his insights particularly fitting for the discussion.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد وارد

  1. مترادف:
    رسیده واصل
    متضاد:
    ناوارد
  1. مترادف:
    پذیرفته
  1. مترادف:
    آشنا آگاه اهل باخبر بلد کارشناس متبحر مسبوق مطلع واقف
  1. مترادف:
    داخل
  1. مترادف:
    بمورد

ارجاع به لغت وارد

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «وارد» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/وارد

لغات نزدیک وارد

پیشنهاد بهبود معانی