beam, streak, shaft
beam
streak
shaft
پرتوی الکترونی لامپ تصویر را اسکن میکند.
The electron beam scans the picture tube.
پرتوی نور خورشید از میان ابرها عبور کرد.
A shaft of sunlight pierced through the clouds.
light, radiance, gleam, sparkle, glimmer, luminescence
light
radiance
gleam
sparkle
glimmer
luminescence
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
لبخند او مانند پرتوی آفتاب در یک روز ابری بود.
Her smile was like a ray of sunlight on a cloudy day.
ما از پرتوی ستارگان در شبی (با آسمان) صاف لذت بردیم.
We admired the radiance of the stars on a clear night.
ray, radiation, irradiation
ray
radiation
irradiation
در لحظهای تاریک، پرتوی امید پدیدار شد.
In a dark moment, a ray of hope emerged.
دوزی بیش از یک سیورت میتواند باعث بیماری ناشی از پرتو شود.
A dose above one sievert can cause radiation sickness.
با کلیک بر روی هر مترادف یا متضاد، معنی آن را مشاهده کنید.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «پرتو» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/پرتو