امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

تاب‌ به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

توانایی

فونتیک فارسی

taab
اسم
power, stamina, strength

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

- تاب (مقاومت) خزشی

- creep strength

- او تاب خود را در طول ماراتن نشان داد.

- She demonstrated her power during the marathon.
صبر

فونتیک فارسی

taab
اسم
tolerance, toleration, patience, endurance, fortitude

- تاب او با روند کند همه را تحت‌تأثیر قرار داد.

- His patience with the slow process impressed everyone.

- تاب‌آوری کلید غلبه بر چالش‌های زندگی است.

- Endurance is key to overcoming life's challenges.
پیچ‌وتاب

فونتیک فارسی

taab
اسم
twist, curl, wave, loop

- موهای رقصنده تاب زیبایی داشت که نور را جلب می‌کرد.

- The dancer's hair had a beautiful twist that caught the light.

- موهای او تاب‌های طبیعی داشت که بر جذابیت او می‌افزود.

- His hair had a natural curl that added to his charm.
نوعی بازی

فونتیک فارسی

taab
اسم
swing

- بچه‌ها به‌نوبت برای تاب در پارک ایستادند.

- The children took turns on the swing in the park.

- او تاب چوبی‌ای در حیاط خانه ساخت تا بچه‌هایش با آن بازی کنند.

- He built a wooden swing in the backyard for his kids to play on.
حرکت نوسانی

فونتیک فارسی

taab
اسم
فیزیک torsion, fluctuation, yaw, undulation, oscillation

- تاب فنر باعث نوسان منظم آن شد.

- The torsion of the spring caused it to oscillate rhythmically.

- تاب آونگ به‌تدریج با از دست دادن انرژی کاهش یافت.

- The yaw of the pendulum gradually decreased as it lost energy.
خمیدگی نامنظم

فونتیک فارسی

taab
اسم
wobble, shimmy

- او متوجه تاب خفیفی در چرخ دوچرخه‌اش شد.

- She noticed a slight wobble in the wheel of her bicycle.

- امواج اقیانوس تاب ملایمی در امتداد خط ساحلی تشکیل دادند.

- The ocean waves formed a gentle shimmy along the shoreline.
تاب‌دهنده

فونتیک فارسی

-taab
سازه‌ی پیوندی
twister, spinner

- نخ‌تاب

- yarn spinner

- در این کارگاه ابزارهای مختلفی برای هنرهای الیافی وجود داشت که برجسته‌ترین آن چوب‌تابی ظریف بود.

- The workshop featured various tools for fiber arts, with the highlight being the elegant wooden spinner.
روشن‌کننده

فونتیک فارسی

-taab
سازه‌ی پیوندی
-shine, -light

- شب‌تاب

- shining at night

- مهتاب

- moonlight
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد تاب‌

  1. مترادف:
    توان توانایی رمق طاقت قدرت قوت نا وسع یارا
  1. مترادف:
    پیچ جعد چین خمش شکن طره کرس
  1. مترادف:
    پرتو تابش روشنی فروغ نور
  1. مترادف:
    حرارت سوزش گرمی هرم
  1. مترادف:
    آرام صبر قرار
  1. مترادف:
    پایداری تحمل شکیبایی شکیب
  1. مترادف:
    دوام مقاومت
  1. مترادف:
    چین شکن

ارجاع به لغت تاب‌

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «تاب‌» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/تاب‌

لغات نزدیک تاب‌

پیشنهاد بهبود معانی