to find, to locate, to discover
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
پیدا کردن یک بیمارستان خوب دشوار است.
It's hard to locate a good hospital.
او از پیدا کردن یکی از دوستانی که یکی دو سال پیش به پلیسهای سوارهنظام سلطنتی کانادا پیوسته بود، بسیار متعجب شد.
He was agreeably surprised to find one from a friend who had joined the Mounties a couple of years previously.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «پیدا کردن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/پیدا کردن