wrinkle, shrinkage, crimp, pleat, fold, crumple, crinkle, crease, pucker, furrow, crow's-foot
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
او چینوچروک پیراهنش را صاف کرد.
She smoothed out the creases in her dress.
پارچهای که زود چروک میشود
cloth that wrinkles easily
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «چروک» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/چروک