blindfold, blinker
او به خاطر چشمبندی که محکم دور سرش بسته شده بود، نمیتوانست چیزی ببیند.
She couldn't see anything because of the blindfold that was tightly tied around her head.
قبل از شروع بازی چشمبند را بست.
He put on the blindfold before playing the game.
illusionist, juggler, conjurer, prestidigitator, legerdemainist
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
کودکان محو توانایی چشمبند شدند که چندین توپ را در آن واحد در هوا نگه میداشت.
The children were fascinated by the juggler's ability to keep several balls in the air at once.
نمایش چشمبند بسیار تاثیرگذار بود.
The juggler's act was so impressive.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «چشم بند» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/چشم بند