فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Ab

ˌeɪ ˈbiː ˌeɪ ˈbiː

شکل جمع:

abs

توضیحات:

AB در معنای دوم مخفف لغت about است.

AB در معنای پنجم مخفف لغت able seaman یا able-bodied seaman است.

AB در معنای ششم مخفف لغت abort یا abortion است.

AB در معنای هفتم مخفف لغت airborne است.

AB در معنای هشتم مخفف لغت airman basic است.

AB در معنای نهم مخفف لغت Alberta است.

AB در معنای دهم مخفف لغت bachelor of arts است.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable

عضله‌ی شکمی

He spends hours at the gym to sculpt his abs.

او ساعت‌ها در باشگاه وقت می‌گذراند تا عضلات شکمش را بسازد.

Crunches are a common exercise for working your abs.

دراز‌نشست، تمرینی رایج برای کار کردن عضلات شکم است.

abbreviation

درباره

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

She told me ab her new job.

او درباره‌ی شغل جدیدش به من گفت.

Let's talk ab it later.

بیا بعداً درباره‌اش صحبت کنیم.

noun countable

آو (یازدهمین ماه سال رسمی و پنجمین ماه تقویم یهودی)

The month of Ab is considered a time of mourning in Judaism.

ماه آو در یهودیت به‌عنوان زمان عزا در نظر گرفته می‌شود.

During Ab, joyful activities are often reduced.

درطول ماه آو، فعالیت‌های شاد اغلب کاهش می‌یابد.

noun countable

گروه خونی AB

The AB blood group is sometimes called the universal recipient.

گروه خونی AB گاهی اوقات گیرنده‌ی جهانی نامیده می‌شود.

A person with AB blood does not produce A or B antibodies.

فردی با خون AB آنتی‌بادی A یا B تولید نمی‌کند.

abbreviation

ملوان ماهر، ملوان قوی‌جثه

The captain promoted him to AB after his exemplary service.

ناخدا او را پس‌از خدمت نمونه‌اش به مقام ملوان ماهر ارتقا داد.

The AB's duties included maintaining the ship's equipment.

وظایف ملوان قوی‌جثه شامل نگهداری از تجهیزات کشتی بود.

abbreviation

سقط جنین

The doctor advised to consider an AB if the situation worsens.

پزشک پیشنهاد داد که اگر وضعیت بدتر شود، سقط جنین را در نظر بگیرید.

The clinic specializes in providing safe AB procedures.

این کلینیک در ارائه‌ی روش‌های ایمن سقط تخصص دارد.

abbreviation

هوایی

The military conducted an AB operation to assess the new drone technology.

نیروهای نظامی عملیات هوایی انجام دادند تا فناوری جدید پهپاد را ارزیابی کنند.

The new camera can capture AB images from high altitudes.

دوربین جدید می‌تواند تصاویر هوایی را از ارتفاعات بالا ثبت کند.

abbreviation

سرباز نیروی هوایی (بدون درجه)

He graduated as an AB before moving on to advanced training.

او قبل‌از ادامه‌ی آموزش پیشرفته، به‌عنوان سرباز نیروی هوایی فارغ‌التحصیل شد.

Every AB must complete basic training successfully.

هر سرباز نیروی هوایی باید آموزش پایه را با موفقیت به پایان برساند.

abbreviation

استان آلبرتا (در کانادا)

The conference will be held in Edmonton, AB next month.

کنفرانس ماه آینده در ادمونتون، آلبِرتا برگزار خواهد شد.

Her new job is located in Lethbridge, AB.

شغل جدید او در لتبریج، آلبِرتا قرار دارد.

abbreviation

انگلیسی آمریکایی لیسانس هنر

She earned her AB in English Literature last spring.

او در بهار گذشته مدرک لیسانس هنر خود را در ادبیات انگلیسی دریافت کرد.

Many universities offer an AB degree in various fields.

بسیاری از دانشگاه‌ها مدرک لیسانس هنر را در رشته‌های مختلف ارائه می‌دهند.

prefix

دور، جدا (-ab)

Please abstain from smoking in this area.

لطفاً از سیگار کشیدن در این منطقه خودداری کنید.

The suspect tried to abscond with the stolen goods.

متهم سعی کرد با اموال مسروقه فرار کند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد ab

  1. noun a blood type
    Synonyms:
    group AB type AB
  1. noun the muscles of the abdomen
    Synonyms:
    abdominal abdominal-muscle
  1. noun The eleventh month of the civil year; the fifth month of the ecclesiastical year in the Jewish calendar (in July and August)
    Synonyms:
    av
  1. noun a bachelor's degree in arts and sciences
    Synonyms:
    ba bachelor-of-arts Artium Baccalaurens

ارجاع به لغت ab

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «ab» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/ab

لغات نزدیک ab

پیشنهاد بهبود معانی