آخرین به‌روزرسانی:

Body Count

ˈbɑːdiˈkaʊnt ˈbɒdikaʊnt

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable uncountable

تعداد جسدها (بعداز نبرد، تصادف و غیره)

The body count rose significantly following the surprise attack.

پس‌از حمله‌ی غافلگیرانه، تعداد جسدها به‌طور قابل توجهی افزایش یافت.

The general reported the body count after the intense battle yesterday.

ژنرال بعداز نبرد شدید دیروز، تعداد اجساد را گزارش کرد.

noun countable uncountable

تعداد افراد (درگیر در فعالیتی خاص)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

The body count from the weekend's concert was surprisingly low.

تعداد افراد در کنسرت آخرهفته به‌طرز شگفت‌آوری کم بود.

During the game, the body count increased with each passing round.

در طول بازی، تعداد افراد با گذشت هر دور افزایش یافت.

noun countable

تعداد شریک جنسی

Some people think body count matters in a relationship, others don’t.

بعضی‌ها فکر می‌کنند تعداد شریک‌های جنسی در رابطه مهم است، بعضی‌ها نه.

She doesn’t like to talk about her body count.

او دوست ندارد درباره‌ی تعداد شریک‌های جنسیش صحبت کند.

پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت body count

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «body count» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/body-count

لغات نزدیک body count

پیشنهاد بهبود معانی