فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Body Search

ˈbɑːdi sɜːrtʃ ˈbɒdi sɜːtʃ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun uncountable
    بازرسی بدنی
    • - Everyone entering the building had a body search.
    • - هرکسی که وارد ساختمان می‌شد بازرسی بدنی داشت.
    • - The reporter was subjected to a body search by presidential guards.
    • - خبرنگار توسط گارد ریاست جمهوری مورد بازرسی بدنی قرار گرفت.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

ارجاع به لغت body search

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «body search» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/body-search

لغات نزدیک body search

پیشنهاد بهبود معانی