گذشتهی ساده:
copedشکل سوم:
copedسومشخص مفرد:
copesمعماری سردیوار، سرواره
The old castle had a weathered coping that added to its charm.
این قلعهی قدیمی سروارهی فرسودهای داشت که بر جذابیت آن افزوده بود.
the coping of the garden wall
سردیوار دیوار باغ
مقابله
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The book offers advice on coping with the pressures of modern life.
در این کتاب توصیههایی برای مقابله با فشارهای زندگی مدرن ارائه میشود.
The therapist provided strategies for coping with the symptoms of depression.
تراپیست راهکارهایی برای مقابله با علائم افسردگی ارائه کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «coping» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/coping