فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Critique

krɪˈtiːk krɪˈtiːk
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable C1
    نقد (نوشتاری درباره‌ی وضعیت یا سیستم سیاسی یا کار یا ایده‌های یک فرد به ویژه به‌صورت منفی)
    • - His critique of the government's policies was very illuminating.
    • - نقد او از سیاست‌های دولت بسیار روشنگر بود.
    • - The professor's critique of my essay was harsh but helpful.
    • - نقد استاد درباره‌ی مقاله من تند اما مفید بود.
  • verb - transitive
    نقد کردن
    • - She asked her friend to critique her latest painting.
    • - او از دوستش خواست که تازه‌ترین نقاشی او را نقد کند.
    • - The teacher critiqued the students' essays.
    • - معلم انشاهای دانش‌آموزان را نقد کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد critique

  1. noun analysis, essay
    Synonyms: appraisal, assessment, comment, commentary, criticism, editorial, examination, exposition, flak, judgment, notice, pan, putdown, rap, rave, review, reviewal, slam, slap, study, takedown, write-up, zapper
    Antonyms: compliment, praise

ارجاع به لغت critique

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «critique» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/critique

لغات نزدیک critique

پیشنهاد بهبود معانی