فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Decentralize

ˌdiːˈsentrəlaɪz ˌdiːˈsentrəlaɪz

گذشته‌ی ساده:

decentralized

سوم‌شخص مفرد:

decentralizes

وجه وصفی حال:

decentralizing

معنی‌ها و نمونه‌جمله

adjective adverb

غیرمتمرکزکردن، حکومت محلی دادن به، از حالت انباشتگی در‌آوردن

adjective adverb

غیر متمرکز کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

The government has decided to decentralize education and give more power to the provinces.

دولت تصمیم گرفته است که آموزش را تمرکززدایی کرده و به شهرستان‌ها اختیارات بیشتری بدهد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد decentralize

  1. verb make less central
    Synonyms:
    decentralise deconcentrate
    Antonyms:
    centralize centralise

ارجاع به لغت decentralize

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «decentralize» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/decentralize

لغات نزدیک decentralize

پیشنهاد بهبود معانی