(بهاندازهی یک بشقاب پر) یک بشقاب
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He ate a dishful of Chello Kabob and said, "what's for lunch?"
او یک پرس چلوکباب کامل را خورد و گفت: "نهار چی داریم؟"
She gave me a dishful of gold coins.
یک بشقاب پر از سکهی طلا به من داد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «dishful» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/dishful