دورو، ریاکار (شخص)، ریاکارانه (رفتار و غیره)
A double-faced friend who used to talk behind my back.
دوست دورویی که پشت سر من بدگویی میکرد.
His double-faced nature became apparent.
ذات دوروی او آشکار شد.
It's hard to trust someone who is constantly double-faced.
اعتماد کردن به کسی که مدام ریاکار است سخت است.
دوسر، دورو (چکش و غیره)، دوبرپوش (لباس و غیره)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The double-faced mirror allowed her to see both the front and back of her outfit.
آیینهی دورو به او این امکان را میداد که هم جلو و هم پشت لباس خود را ببیند.
She wore a double-faced jacket.
ژاکت دوبرپوش به تن داشت.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «double-faced» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/double-faced