دودست، یکساندست، قادر به استفاده از هر دودست
She is ambidextrous, easily switching hands while writing.
او قادر به استفاده از هر دودست است و بهراحتی هنگام نوشتن دست عوض میکند.
Being ambidextrous helped him excel in various sports.
یکساندست بودن به او کمک کرد تا در ورزشهای مختلف به برتری برسد.
(در چند زمینه) چیرهدست، ماهر
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Sadi was ambidextrous both in prose and poetry.
سعدی هم در نثر و هم در نظم چیرهدست بود.
Her ambidextrous nature makes her an exceptional surgeon.
طبیعت ماهرش از او یک جراح استثنایی میسازد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «ambidextrous» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/ambidextrous