Existentialist

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

• noun countable
  (کسی که به فلسفه‌ای (=نظام عقاید) معتقد است که بر اساس آن جهان معنا ندارد و هر فردی تنها و کاملاً مسئول اعمال خود است) اگزیستانسیالیست، هستی‌گرا، طرفدار مکتب اگزیستانسیالیسم
  • - He's a pessimistic existentialist.
  • - او اگزیستانسیالیست بدبینی است.

  • - She lived among the existentialists of post-war Paris.
  • - او در میان هستی‌گراهای پاریس پساجنگ پاریس زندگی می‌کرد.
• adjective
  اگزیستانسیالیستی، مربوط به اگزیستانسیالیسم، مربوط به هستی‌گرایی
  • - He was a fan of the existentialist writer Albert Camus.
  • - او از طرفداران آلبر کامو، نویسنده‌ی اگزیستانسیالیست، بود.

  • - existentialist questions about the meaning of life
  • - پرسش‌های اگزیستانسیالیستی درباره‌ی معنای زندگی