فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Finger Food

ˈfɪŋɡərˈfuːd ˈfɪŋɡəfuːd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

  • (خوراکی که باید با انگشت خورد؛ مانند مزه‌ی برخی مشروب‌ها یا مرغ سرخ‌کرده) خوراک انگشتی، با دست خوردنی، گزک
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد finger food

  1. noun food made to be picked up with the fingers and eaten
    Synonyms: finger sandwiches

ارجاع به لغت finger food

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «finger food» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/finger food

لغات نزدیک finger food

پیشنهاد بهبود معانی