قدیمی بیاهمیت، پیشپاافتاده، بیارزش، بیفایده
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I didn't want to waste my time on such a footling task when there were more important things to do.
وقتی کارهای مهمتری برای انجام دادن وجود داشت، نمیخواستم وقتم را روی چنین کار بیاهمیتی تلف کنم.
The footling argument over which color socks to wear seemed silly to me.
بحث و جدل بیارزش سر اینکه کدام رنگ جوراب را بپوشم، به نظرم احمقانه بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «footling» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/footling