Froze

froʊz frəʊz
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • مصدر:

    freeze
  • شکل سوم:

    frozen
  • سوم‌شخص مفرد:

    freezes
  • وجه وصفی حال:

    freezing

معنی

adverb
زمان گذشته ساده فعل Freeze

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد froze

  1. verb To discourage
    Synonyms: dampened, depressed, disheartened
  2. verb Stop a process or a habit by imposing a freeze on it
    Synonyms: suspended, arrested, fixed
    Antonyms: continued, went
  3. verb Change to ice
    Synonyms: benumbed, numbed, pierced, cooled, bit, nipped, iced, chilled
    Antonyms: boiled, cooked, warmed, het
  4. verb Prohibit the conversion or use of (assets)
    Synonyms: iced, hardened, stopped, immobilized, preserved, numbed, stiffened, congealed, halted, coagulated, chilled, blocked
    Antonyms: boiled, thawed, melted

ارجاع به لغت froze

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «froze» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/froze

لغات نزدیک froze

پیشنهاد بهبود معانی