صورت به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

چهره، رخ

فونتیک فارسی

soorat
اسم
face, figure, feature, look, facies, visage, snoot, mug, countenance

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

- موی آشفته و صورت نتراشیده

- disheveled hair and unshaven face

- مردی با اسباب صورت میمون‌مانند

- a man with anthropoid features
شکل چیزی

فونتیک فارسی

soorat
اسم
likeness, way, shape, variant, image, variation, voice

- این مجسمه، صورتی از بنیان‌گذار شهر است.

- The sculpture is a likeness of the town's founder.

- صورت منحصربه‌فردی وجود دارد که او افکارش را بیان می‌کند.

- There is a unique way in which he expresses his thoughts.
حالت، شکل

فونتیک فارسی

soorat
اسم
form, formation, version

- دانش‌آموزان درباره‌ی صورت‌های مختلف اکوسیستم‌ها یاد گرفتند.

- The students learned about the form of different ecosystems.

- صورت‌های مختلف داستان می‌توانند معانی متفاوتی را منتقل کنند.

- Different versions of the story can convey various meanings.
بخش بیرونی چیزی

فونتیک فارسی

soorat
اسم
facade

- صورت ساختمان با طراحی زیبا و حکاکی‌های پیچیده ساخته شده بود.

- The building's facade was beautifully designed with intricate carvings.

- زیر صورتی دوستانه، در واقع او بسیار محتاط بود.

- Underneath his friendly facade, he was actually quite reserved.
قسمت بالا در کسر

فونتیک فارسی

soorat
اسم
ریاضی numerator

- در کسر، صورت نشان‌دهنده‌ی تعداد بخش‌هایی است که داریم.

- In a fraction, the numerator represents the number of parts we have.

- برای ساده‌سازی کسر، باید بزرگترین مقسوم‌علیه مشترک صورت و مخرج را پیدا کنیم.

- To simplify the fraction, we need to find the greatest common divisor of the numerator and the denominator.
تصویر

فونتیک فارسی

soorat
اسم
picture, portrait, countenance

- هنرمند صورت زیبایی از مادرش نقاشی کرد.

- The artist painted a beautiful picture of her mother.

- گالری مجموعه‌ای از صورت‌ها از قرن نوزدهم را به نمایش گذاشت.

- The gallery featured a series of portraits from the 19th century.
گزارش

فونتیک فارسی

soorat
اسم
list, bill, catalogue, catalog, docket, schedule, inventory, enumeration, tab

- او صورتی دقیق از اهدافش برای سال دارد.

- She has a detailed list of her goals for the year.

- روز گذشته صورت‌حساب خدمات ماهانه‌ام را دریافت کردم.

- I received the bill for my monthly utilities yesterday.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد صورت

  1. مترادف:
    چهره رخ رخسار روی ریخت سیما قیافه وجه هیئت
    متضاد:
    معنی
  1. مترادف:
    فرم لفظ
  1. مترادف:
    سیاهه لیست
  1. مترادف:
    پرتره تصویر تمثال شکل نقش

ارجاع به لغت صورت

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «صورت» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/صورت

لغات نزدیک صورت

پیشنهاد بهبود معانی