فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Functionary

ˈfʌŋkʃneri ˈfʌŋkʃənri

شکل جمع:

functionaries

معنی و نمونه‌جمله

noun

کارمند، صاحب منصب، مأمور، کارگذار، متصدی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

government functionaries

متصدیان امور دولتی

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد functionary

  1. noun one who acts for another
    Synonyms:
    representative deputy functionnaire jack-in-office red-tapist
  1. noun a worker who holds or is invested with an office
    Synonyms:
    official

ارجاع به لغت functionary

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «functionary» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/functionary

لغات نزدیک functionary

پیشنهاد بهبود معانی