فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Godfather

ˈɡɑːdˌfɑːðər ˈɡɒdˌfɑːðə

شکل جمع:

godfathers

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable

دین پدر تعمیدی، پدرخوانده (شخصی که ناظر غسل تعمید نوزاد است)

My uncle was honored to be asked to be the godfather for his best friend's child.

عمویم افتخار پیدا کرد که از او خواستند پدرتعمیدی فرزند بهترین دوستش شود.

My uncle was my godfather at my baptism.

عمویم در غسل تعمید من پدرخوانده‌ام بود.

noun countable

رئیس (مافیا)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

The new recruit was eager to impress the godfather and gain his trust.

آن فرد تازه استخدام‌شده مشتاق بود رئیس مافیا را تحت‌تأثیر قرار دهد و اعتمادش را جلب کند.

The godfather's power and influence extended far beyond the city's borders.

قدرت و نفوذ رئیس مافیا بسیار فراتر از مرزهای شهر بود.

verb - transitive

دین پدر تعمیدی شدن (برای کسی)، پدر تعمیدی بودن، به عنوان پدرخوانده عمل کردن

He agreed to godfather his best friend's son at the christening ceremony.

او با پدرخوانده شدن پسر صمیمی دوستش در مراسم تعمید موافقت کرد.

He agreed to godfather his best friend's child.

او قبول کرد که برای فرزند بهترین دوستش پدر تعمیدی باشد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد godfather

  1. noun sponsor
    Synonyms:
    patron elder

ارجاع به لغت godfather

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «godfather» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/godfather

لغات نزدیک godfather

پیشنهاد بهبود معانی