با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Godfather

ˈɡɑːdˌfɑːðər ˈɡɒdˌfɑːðə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    godfathers

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable
    دین پدر تعمیدی، پدرخوانده (شخصی که ناظر غسل تعمید نوزاد است)
    • - My uncle was honored to be asked to be the godfather for his best friend's child.
    • - عمویم افتخار پیدا کرد که از او خواستند پدرتعمیدی فرزند بهترین دوستش شود.
    • - My uncle was my godfather at my baptism.
    • - عمویم در غسل تعمید من پدرخوانده‌ام بود.
  • noun countable
    رئیس (مافیا)
    • - The new recruit was eager to impress the godfather and gain his trust.
    • - آن فرد تازه استخدام‌شده مشتاق بود رئیس مافیا را تحت‌تأثیر قرار دهد و اعتمادش را جلب کند.
    • - The godfather's power and influence extended far beyond the city's borders.
    • - قدرت و نفوذ رئیس مافیا بسیار فراتر از مرزهای شهر بود.
  • verb - transitive
    دین پدر تعمیدی شدن (برای کسی)، پدر تعمیدی بودن، به عنوان پدرخوانده عمل کردن
    • - He agreed to godfather his best friend's son at the christening ceremony.
    • - او با پدرخوانده شدن پسر صمیمی دوستش در مراسم تعمید موافقت کرد.
    • - He agreed to godfather his best friend's child.
    • - او قبول کرد که برای فرزند بهترین دوستش پدر تعمیدی باشد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد godfather

  1. noun sponsor
    Synonyms: elder, patron

ارجاع به لغت godfather

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «godfather» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/godfather

لغات نزدیک godfather

پیشنهاد بهبود معانی