همچنین به این شکل نیز نوشته میشود: goosy
غازمانند، غازی
She had a goosey gait.
راه رفتنش غازی بود.
a goosy noise
صدای غازمانند
ترسو
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She felt goosey when she heard the loud noise outside her window.
وقتی صدای بلندی را از پشت پنجره شنید، احساس ترس کرد.
She was so goosy and did not want to try new things.
خیلی ترسو بود و نمیخواست چیزهای جدید را امتحان کند.
بسیار عصبی، بسیار بیقرار، بسیار دلواپس
She was so goosey that she couldn't even take the test.
او بهقدری دلواپس بود که حتی نتوانست در آزمون شرکت کند.
She was goosy before her job interview.
او پیش از مصاحبهی شغلی بسیار بیقرار بود.
حالتی از پوست که در اثر عواملی مثل سرما یا ترس یا استرس یا هیجان به شکل پرزهای برجسته یا همان سیخ شدن مو در میآید
This poem makes me goosey.
این شعر موی تنم رو سیخ کرد.
I felt goosey when the horror movie began.
وقتی فیلم ترسناک شروع شد، موی تنم سیخ شد.
احمق، کمعقل، نابخرد
His brother is a goosey man.
برادرش مردی احمق است.
the goosey boy
پسر کمعقل
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «goosey» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/goosey