(در اثر ترس یا سرما) لرزیدن، به رعشه افتادن
The trees seemed to grue in the cold wind.
به نظر میرسید درختان در باد سرد میلرزند.
She could feel her heart grue when she heard the unsettling noises.
وقتی صداهای آزاردهنده را میشنید احساس میکرد قلبش به رعشه افتاده است.
(بر اثر ترس یا سرما) لرزش
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
A sudden grue swept over her as the cold wind blew.
با وزش باد سرد، لرزشی ناگهانی او را فراگرفت.
She was unable to shake off the grue that accompanied the dark night.
او نتوانست از لرزیدنی که همراه با شب تاریک بود، رها شود.
(اسکاتلندی) ذره، تکه، بخش کوچک
A grue of dust floated in the sunlight streaming through the window.
ذرهای گرد و غبار در نور خورشید که از طریق پنجره وارد میشد، شناور شد.
Not a single grue of evidence was left behind at the crime scene.
حتی بخش کوچکی از شواهد و مدارک در صحنه جرم باقی نماند.
(اسکاتلندی) برف
The mountain was covered in grue, shining in the sun.
کوه پوشیده در برف بود و زیر آفتاب میدرخشید.
After the storm, the village was blanketed in fresh grue.
پس از طوفان، روستا پوشیده در برف بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «grue» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/grue