فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Milling

ˈmɪlɪŋ ˈmɪlɪŋ

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun

درهم‌لولیده، پراکنده، درهم‌برهم، شلوغ‌، سرگردان، بی‌هدف، بی‌نظم، بی‌جهت

A milling crowd of protesters gathered in front of the government building, chanting slogans.

جمعیت پراکنده‌ی معترضان در مقابل ساختمان دولتی جمع شده بودند و شعار می‌دادند.

The milling students gathered around the notice board, trying to read the new announcements.

دانش‌آموزان درهم‌لولیده دور تخته‌ی اعلانات جمع شده بودند و سعی می‌کردند که اعلان‌های جدید را بخوانند.

noun uncountable

فرزکاری (فرایند استفاده از دستگاه‌های فرز برای برش دادن یا شکل دادن به فلزات، چوب یا سایر مواد)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

Milling is an essential process in the manufacturing of mechanical components.

فرزکاری فرایندی اساسی در تولید قطعات مکانیکی است.

Milling is commonly used to produce flat surfaces, slots, and holes in materials.

فرزکاری معمولاً برای تولید سطوح صاف، شیارها و حفره‌ها در مواد مختلف استفاده می‌شود.

noun uncountable

آسیاب‌کاری، آسیاکاری (فرایند خرد کردن دانه‌های غلات یا مواد مشابه و تبدیل آن‌ها به آرد یا پودر)

After milling, the grain is sifted to remove any impurities.

پس‌از آسیاب‌کاری، دانه‌ها الک می‌شوند تا ناخالصی‌ها از بین بروند.

Modern milling techniques allow for the production of a wide range of flour types.

تکنیک‌های مدرن آسیاب‌کاری امکان تولید انواع مختلف آرد را فراهم می‌کند.

noun uncountable

کنگره‌‌سازی، دندانه‌سازی (فرایند ایجاد چین‌خوردگی‌ها یا دندانه‌های برجسته روی لبه‌ی سکه‌ها)

Older coins often have a more pronounced milling compared to modern ones.

سکه‌های قدیمی معمولاً کنگره‌سازی برجسته‌تری نسبت به سکه‌های مدرن دارند.

The milling process on coins helps to identify the official currency and ensure security.

فرایند دندانه‌سازی روی سکه‌ها به شناسایی ارز رسمی و تأمین امنیت آن کمک می‌کند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد milling

  1. verb to break up into tiny particles
    Synonyms:
    crushing grinding beating braying powdering pulverizing granulating transforming shaping finishing polishing dressing fighting boxing thrashing roaming

ارجاع به لغت milling

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «milling» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/milling

لغات نزدیک milling

پیشنهاد بهبود معانی