فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

On-line

American: ˈɒnˌlaɪn British: ˈɒnˌlaɪn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • adjective A2
    کامپیوتر برخط، برراستا، در راستا، وصل - خط، پیوسته، متصل، داخل خط، حین کار
    • - on-line database
    • - بانک اطلاعاتی برخط
    • - on-line processing
    • - پردازش برخط
    • - on-line storage
    • - حافظه‌ی برخط
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد on-line

  1. adjective connected to the Internet
    Synonyms: accessible, accessible by computer, connected, electronically connected, hooked up, installed, linked, networked, on stream, on stream, on the Internet, operative, plugged in, ready for use, wired

ارجاع به لغت on-line

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «on-line» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/on-line

لغات نزدیک on-line

پیشنهاد بهبود معانی