آخرین به‌روزرسانی:

Ping

pɪŋ pɪŋ

گذشته‌ی ساده:

pinged

شکل سوم:

pinged

سوم‌شخص مفرد:

pings

وجه وصفی حال:

pinging

شکل جمع:

pings

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive

جرینگ‌جرینگ صدا کردن

The bullet pinged off the metal plate.

گلوله روی صفحه‌ی فلزی جرینگ‌جرینگ صدا کرد.

The tennis ball pinged off the racket.

توپ تنیس با برخورد به راکت جرینگ‌جرینگ صدا کرد.

verb - transitive informal

پیام دادن، پیام فرستادن (با موبایل)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

I'll ping you the details of the meeting later.

جزئیات جلسه را بعداً می‌فرستم.

Don't forget to ping the client.

یادت نره به مشتری پیام بدی.

verb - transitive

کامپیوتر سیگنال فرستادن (به تلفن همراه و غیره به‌منظور تعیین وضعیت یا مکان آن)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کامپیوتر

مشاهده

He quickly pinged his laptop to check if it was connected to the Wi-Fi.

او به‌سرعت به لپ‌تاپ خود سیگنال فرستاد تا بررسی کند که آیا به وای‌فای متصل است یا خیر.

The software automatically pings the server every few seconds.

این نرم‌افزار به‌طور خودکار هر چند ثانیه یک بار به سرور سیگنال می‌فرستد.

verb - intransitive

انگلیسی آمریکایی ریپ زدن (موتور)

The car engine began to ping.

موتور خودرو شروع به ریپ زدن کرد.

Each time I hit the gas pedal, the old engine would ping.

هر بار که گاز می‌دادم، موتور قدیمی ریپ می‌زد.

noun countable

جلینگ، جرینگ (قاشق و غیره)، دینگ (صدای زنگ و غیره)، درق (بادکنک و گلوله و غیره)

The ping of the metal spoon against the glass echoed in the empty room.

صدای جلینگ قاشق فلزی روی شیشه در اتاق خالی پیچید.

I heard a loud ping as the bullet hit the metal target.

وقتی گلوله به هدف فلزی برخورد کرد، صدای درق بلندی را شنیدم.

noun uncountable

کامپیوتر پینگ (فاصله‌ی زمانی اتصال بین دو دستگاه در شبکه)

A high ping may indicate network congestion or server issues.

پینگ بالا ممکن است نشان‌دهنده‌ی ازدحام شبکه یا مشکلات سرور باشد.

Check your internet connection if you're experiencing a consistently high ping.

اگر به‌طور مداوم پینگ بالایی دارید، اتصال اینترنت خود را بررسی کنید.

verb - transitive

کامپیوتر پینگ گرفتن (حساب کردن فاصله‌ی زمانی اتصال بین دو دستگاه در شبکه)

I need to ping the server.

باید از سرور پینگ بگیرم.

I'll ping the network.

از شبکه پینگ خواهم گرفت.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد ping

  1. noun the quality of something audible
    Synonyms:
    ting clink sonar echo
  1. verb sound like a car engine that is firing too early
    Synonyms:
    sound noise knock pink clink ting
  1. noun A river in western Thailand; a major tributary of the Chao Phraya
    Synonyms:
    Ping River

ارجاع به لغت ping

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «ping» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/ping

لغات نزدیک ping

پیشنهاد بهبود معانی