فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Precipice

ˈpresɪpɪs ˈpresɪpɪs

شکل جمع:

precipices

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable

جغرافیا پرتگاه، سراشیبی تند

The hiker carefully navigated the precipice to reach the summit.

کوهنورد با احتیاط پرتگاه را طی کرد تا به قله برسد.

He prepared to leap off the precipice.

برای پریدن از سراشیبی تند آماده شد.

noun countable

مجازی پرتگاه، ورطه، مهلکه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

The financial market was on the precipice of collapse.

بازار مالی در پرتگاه سقوط بود.

The lack of support from management pushed the project to the precipice of failure.

نبود حمایت از جانب مدیریت، پروژه را به ورطه‌ی شکست سوق داد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد precipice

  1. noun face or brink of a rock, mountain
    Synonyms:
    cliff bluff steep crag height sheer drop

Collocations

on the edge of a precipice

در لبه‌ی پرتگاه، (مجازی) در وضع خطرناک

ارجاع به لغت precipice

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «precipice» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/precipice

لغات نزدیک precipice

پیشنهاد بهبود معانی