فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Precipice

ˈpresɪpɪs ˈpresɪpɪs
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    precipices

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable
    جغرافیا پرتگاه، سراشیبی تند
    • - The hiker carefully navigated the precipice to reach the summit.
    • - کوهنورد با احتیاط پرتگاه را طی کرد تا به قله برسد.
    • - He prepared to leap off the precipice.
    • - برای پریدن از سراشیبی تند آماده شد.
  • noun countable
    مجازی پرتگاه، ورطه، مهلکه
    • - The financial market was on the precipice of collapse.
    • - بازار مالی در پرتگاه سقوط بود.
    • - The lack of support from management pushed the project to the precipice of failure.
    • - نبود حمایت از جانب مدیریت، پروژه را به ورطه‌ی شکست سوق داد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد precipice

  1. noun face or brink of a rock, mountain
    Synonyms: bluff, cliff, crag, height, sheer drop, steep

Collocations

ارجاع به لغت precipice

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «precipice» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/precipice

لغات نزدیک precipice

پیشنهاد بهبود معانی